شهر را زمانی ترک کردیم که در حال سوختن بود – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان

جدیدترین اخبار لوازم خانگی ایران و جهان را در این وبلاگ جستجو نمایید

شهر را زمانی ترک کردیم که در حال سوختن بود – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان

۳,۷۹۲ بازديد

شهر را زمانی ترک کردیم که در حال سوختن بود – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان https://evarah.ir/2021/05/شهر-را-زمانی-ترک-کردیم-که-در-حال-سوختن-ب/ ایواره Wed, 26 May 2021 12:01:31 0000 عمومی https://evarah.ir/2021/05/شهر-را-زمانی-ترک-کردیم-که-در-حال-سوختن-ب/

خبرگزاری آنلاین – گروه استان ها: صفیه مقنیامی در زمان جنگ 18 سال بیشتر نداشت. او خاطرات زیادی از دوران جوانی خود را بین توپ و تانک در ذهن دارد ، او یک زن در میدان جنگ بود و در جنگ با دشمن در کنار مردان جنگید. “در روزهای آخر ، حدود دو یا سه …

منبع: خبرگذاری ایواره
شهر را زمانی ترک کردیم که در حال سوختن بود – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان

خبرگزاری آنلاین – گروه استان ها: صفیه مقنیامی در زمان جنگ 18 سال بیشتر نداشت. او خاطرات زیادی از دوران جوانی خود را بین توپ و تانک در ذهن دارد ، او یک زن در میدان جنگ بود و در جنگ با دشمن در کنار مردان جنگید.

“در روزهای آخر ، حدود دو یا سه روز مانده بود که خرمشهر سقوط کند. ما هیچ کجا نمی دانستیم که برق برای روشن کردن رادیو یا تلویزیون وجود ندارد و ما نمی دانستیم چه بلایی بر سر ما آمده است. عراقی ها؟ ما بردیم ، فهمیدیم ؛ مثلاً گفتند که انگشتر را گرفتند و به مکان خاصی آمدند.

ما آن روز ماهی گرفته بودیم و آنها را تمیز می کردیم تا مثلاً ظهر بچه ها ماهی سرخ شده بدهیم. پناهگاه جایی ، به یک ساختمان نیمه ساخته رسیدیم ، جایی که تا عصر در آن پناه گرفتیم. ارتش آمد و گفت خواهران باید شهر را ترک کنند. خوشبختانه ، من در کنار خانواده ام ، پدرم ، مادرم و خواهرم و برادرم بودم. پدر من اصلاً راضی نبود که ما شهر را ترک کنیم ، گفت کجا برویم ، این وطن ماست ، شهر ماست ، حالا بگذار صدام بیاید ، همانطور که مردم و جنگ اعراب که در خرمشهر شروع کردند ، دو سه تا پایان می یابد روز ، ما نمی رویم

همسایه ای داشتیم که گفت: “من کلید این خانه را به شما می دهم ، یعنی همان جفت ساختمان نیمه کاره. این خانه زیرزمین دارد. بیا و به این زیرزمین برو.” (بابا علی به پدرم می گفت) باباعلی اینجا بسیار خطرناک است و شما یک دختر دارید و صدامیان به هیچ کسی رحم نمی کنند ، بعثی ها به کسی رحم نمی کنند و بهتر است دختران را ببرید و این شهر را ترک کنید ، یادم می آید که این مینی بوس قرمز ما را آورده است. شما مجبور به سفر شدید و شهر را ترک کردید.

وقتی داشتیم از شهر خارج می شدیم ، تمام خرمشهر در حال سوختن بود و همه ما با گریه و گریه از شهر خارج شدیم. آنها ما را به امامزاده سید عباس ، زیارتگاهی در مسیر آبادان بردند. ما به جز لباس چیزی با خود نیاورده بودیم ، فکر کردیم دو یا سه در خانه روزه بگیریم ، شب سرد بود ، نیمی از چادر زیر من بود و نیمی دیگر نزد خواهر و برادر کوچکم بود. به پتو احتیاج داشتیم. صبح به مادرم گفتم که باید برای تهیه لباس برای بچه ها به خرمشهر بروم و دو سه پتویی که شب می پوشیم می خوابند ، دو یا سه سربازی که گفتیم با ما هستند. ، من و قاضی زاده پرسیدیم و به خرمشهر آمدیم. آنها کل شهر را با خمپاره سوراخ کرده بودند. ابتدا به مسجد رفتم. ماهی هایی که قرار بود برای بچه ها سرخ کنیم خیلی غبارآلود بود به نظر می رسید ما روی ادویه جات می خوابیم. جمع شدم و آن را آوردم ، از مسجد خارج شدم و به خانه رفتم. وقتی به دلیل موج انفجار به خانه رسیدم ، دیگر نیازی به فشار دادن کلید نبود. دیدیم که او به برادران گفت بروید و برادران اینجا بمانند و مقاومت کنند زیرا ما توانستیم از روی پل قدیمی خرمشهر عبور کنیم و برویم زیرا پل و اطراف آن گام به گام در حال سقوط است.

وقتی پتو به دستم رسید ، مادرم گفت چرا پتوهای جدید ، حداقل دستمال قدیمی را آوردی؟ چند روز دیگر برمی گردیم. او امیدوار بود که برگردیم ، در آبادان بمانیم و شروع به پخت و پز و تهیه غذای گرم برای رزمندگان برای برادران رزمنده کنیم و وقتی به آبادان آمدیم ، در همه جبهه های آبادان و خرمشهر غذای گرم تهیه کنیم. همانطور که گفتم ، من در کنار خانواده ام بودم و خانواده های دیگری نیز در کنار ما بودند و خدمت می کردند ، نانا مهدی نانا مریم بود و یک خانواده ترک به نام شیخ الاسلامی با ما بود. باز هم ، پس از چندین انتقال از حرم سید عباس و سازمان برق و مسجد پیروز ، با فرزندان نمازگزاران اسلام به هتل کاروانسرا آمدیم. “ما نیروهای خودجوش بودیم که با فرزندان شهدای اسلام کار می کردیم.”

منبع: خبرگذاری ایواره
شهر را زمانی ترک کردیم که در حال سوختن بود – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.